ابتهاج چگونه رئیس بانک ملی شد؟

به گزارش تاریخ امپراطوری های ایران، با این حال روشن است که ابتهاج نمی توانست موقعیت و وجهه مستقل خود را در بانک ملی و بعد ها در سازمان برنامه بدون برخورداری از حمایت یک نفوذ قدرتمند حفظ کند.

ابتهاج چگونه رئیس بانک ملی شد؟

رضاشاه در سال 1310 ریاست بانک ملی را به خسروی داد، سپس وی را برای یادگیری امور بانکداری به فرانسه فرستاد. هر چند که خسروی به دلیل ضعف دانش فرانسه در این دوره چندان پیروز نبود، با این حال دوران ریاست خسروی در بانک ملی یکی از دوره های پیروز این بانک بود.

همچنین در سال های پایانی تصدی لیندن بلات، او بانک را با نظم و انضباط بسیار، همچون سربازخانه ارتش اداره می کرد. زیر نظر او و بعد ها حسین علاء شبکه بانکی کشور توسعه یافت و سازمان ها و موسسات مالی دولتی دیگری هم تشکیل شدند.

با این حال در این دوران اصولی که در بانک تدوین و اجرا می شد تفاوت چندانی با دیگر بخش های دولت نداشت. همان حمایت ها و تبعیض ها متداول بود، حقوق ها پایین و امور حسابداری سهل انگارانه و بی نظم انجام می شد. در همین زمان بود که با وساطت حسین علاء، ابتهاج رئیس بانک ملی شد.

رفتار وی با کارمندان جدی، اما منصفانه بود: من نامهربان و خشن نبودم، اما از طرفی از اهداف و روش خود به خاطر خوشامد همکاران و کارمندان کوتاه نمی آمدم. من از آن ها صداقت، انضباط و پایبندی به قوانین را می خواستم و هرگونه قصور و سرپیچی از این قوانین به شدت مورد بازخواست و تنبیه واقع می شد.

درباره انتصاب او روایت های گوناگونی وجود داشت. عده ای انتصاب او را طرحی از پیش برنامه ریزی شده از سوی سفیر آمریکا در ایران می دانستند چراکه از قبل معلوم بود که حسین علاء قصد کناره گیری از بانک ملی را داشته و ابتهاج کم وبیش جانشین مورد حمایت او خواهد بود.

اما در واقع حامی اصلی مدرنیته در ایران، نخست وزیر وقت، احمد قوام بود که ثابت کرد او مهره ای تاثیرگذار است. او بود که ابتهاج را به سمت رئیس بانک ملی منصوب کرد. رضاشاه در راستای تکمیل نهایی اهداف ملی گرایانه ای که به واسطه تغییرات قانون اساسی در سال 1286 شروع شده بود بانک ملی را در سال 1307 تاسیس کرد. سیستم سیاسی ایران به ندرت برای شایستگی و لیاقت صرف ارزش و اعتبار قائل بود.

به همین دلیل وجود ابتهاج و شیوه ای که در امتناع از برآوردن خواسته های اطرافیان و نزدیکان و حتی خود شاه در پیش گرفته بود در چنین سیستمی غیرمعمول بود. به عنوان نمونه ای از منش و شیوه عمل او در برخورد با نزدیکان به حکومت می توان به سه مورد درخواست وام از سوی نخست وزیر، احمد قوام در سال 1946 میلادی و امتناع ابتهاج از پذیرش آن اشاره نمود.

احمد قوام دو بار از ابتهاج خواست با بی اعتنایی قوانین معمول بانک به او وام بدون دریافت وثیقه معمول بدهد و در هر دو مورد هم ابتهاج با این شرح که هیچ کس از قوانین جاری بانک مستثنی نیست، خواسته او را مردود دانست. مشابه همین برخورد زمانی صورت گرفت که کشور گرفتار مسائل مالی عدیده ای بود و مجلس نیز به آن اعتنایی نشان نمی داد. قوام به طور رسمی از بانک ملی تقاضای دریافت وام کرد.

این بار نیز ابتهاج نپذیرفت چرا که اعطای وام بدون تصویب مجلس را خارج از اختیارات قانونی بانک ملی می دانست. در خصوصی مشابه وقتی با درخواست وام یکی از ایرانیان عالی رتبه به نام امیرحسین ایلخان بختیاری مخالفت شد وی از شاه خواست که پادرمیانی کند. شاه در پاسخ گفت: قبلا در خصوص خواهرش این کار را انجام داده و این قبیل پادرمیانی ها در برابر ابتهاج بی فایده خواهد بود.

با این حال روشن است که ابتهاج نمی توانست موقعیت و وجهه مستقل خود را در بانک ملی و بعد ها در سازمان برنامه بدون برخورداری از حمایت یک نفوذ قدرتمند حفظ کند. مخصوصا زمانی که سیاست های جدید او در هر کدام از این سازمان ها که وجه تمایز دوره های خدمتش با دیگران نیز بود، اطلاع و آگاهی عموم را افزایش داده و خشم و ناخشنودی را در دستگاه های رسمی دولت به همراه می آورد.

او این حمایت را در نتیجه ارتباطش با شاه جوان که در زمان انتصاب او در اوایل 20 سالگی به سر می برد کسب نموده بود. هر چند شاه هیچ دخالتی در انتصاب اول او نداشت و ابتهاج نیز پس از انتصاب تا زمانی که شاه برای یک ملاقات رسمی از او دعوت ننموده بود به ملاقاتش نرفت. با این حال به نظر می رسید توافق و تفاهمی دوطرفه بین آن دو وجود داشت.

همان گونه که بعد ها ابتهاج خود می گوید: من برای او احترام قائل بودم و تصور می کنم او نیز چنین احساسی داشت. بعد از اولین ملاقات نیز هفته ای یک بار طی یک ملاقات رسمی با یکدیگر تبادل نظر می کردیم. او هرگز مرا درخصوص آنچه در بانک انجام می دادم مورد بازخواست قرار نداد.

در عوض من نیز همواره گزارشی از رویداد های بانک ملی در اختیارش می گذاشتم. این ارتباط نزدیک بین آن دو به موضوعی قابل توجه و عجیب بدل شده بود، تا جایی که تصور می شد ابتهاج به نوعی روی شاه جوان نفوذ و تسلط دارد. سید ضیاءالدین طباطبایی فرمانده کودتای 1299 ترس آمیخته با احترام شاه را نسبت به ابتهاج این گونه توصیف می نماید: شاه مطمئن بود که ابتهاج از بسیاری از اسرار دربار خبر دارد.

با این حال طبق گفته ابتهاج حقیقت امر این بود: من هیچ گاه برای کسب ترفیع شغلی انسان جاه طلبی نبودم؛ و جز در خصوص کار در بانک شاهنشاهی در هیچ برهه ای از زندگی شخصا به دنبال کسب موقعیت و سِمَتی نرفتم. هر سِمَتی که در طول زندگی داشتم از سوی دیگران به من پیشنهاد شده بود. در عین حال پس از اعلام شرط و شروط خود، تنها زمانی آن سِمت را می پذیرفتم که خود با دیدی منصفانه از پیروزیتم در آن صندلی اطمینان حاصل می کردم. هیچ گاه دروغ نگفته و نوکر و دست نشانده کسی نبودم.

همواره کوششم این بود تا در نحوه برخوردم با مردم و مسائلشان منصف باشم و هیچ گاه به روابط فامیلی در کار اهمیت ندادم. با وجود اینکه منبع درآمد دیگری غیر از حقوقی که برای گذران زندگی در تمام این سال ها دریافت کردم، نداشتم، ولی هیچ گاه نگران از دست دادن موقعیت و سِمت خود نبودم و البته شاه جوان از تمام این حقایق آگاه بود.

ابتهاج اصرار داشت که کارمندانش به طور جدی اخلاقا مسوولیت پذیر بوده و به مجموعه ای از قوانین و مقررات برای اجرا و راهنمایی امور اداری پایبند باشند. قبول پاداش ها و انعام ها ممنوع شده بود. کارمندانی که از این قوانین سرپیچی می کردند بلافاصله برکنار می شدند و ابتهاج هیچ عذاب وجدانی در قبال برخورد جدی و بی رحمانه با این قبیل افراد نداشت. بعضا همین رفتار، عده ای از کارمندان را به دروغگویی و تقلب وا می داشت.

استاندارد های مقررات، نظم و ترتیب و درستکاری که او از کارمندانش انتظار داشت بسیار بالا بود و در عین حال او نیز برای ترغیب بیشتر کارمندانش به رعایت این استاندارد ها رضایت شان را با حقوق های بالا و خدمات مناسب تامین می کرد.

او مدت ها برای تفهیم این موضوع به همکاران عالی رتبه اش کوشش کرد که درستکاری و صداقت را نمی توان از کارمندی که حقوق کمی دریافت می نماید انتظار داشت. ابتهاج عزمش را جزم نموده بود تا با اعطای حقوق مناسب به کارمندانش زندگی مناسبی را برایشان فراهم کند.

ابتهاج می گوید: روزی که کارم را در بانک ملی شروع کردم تمام کارمندان شعب مختلف بانک های تهران را در سالن عظیم اداره مرکزی جمع نموده و ضمن معارفه خود به ایشان گفتم که هر آنچه را در گذشته انجام می دادند فراموش نمایند. به آن ها پیشنهاد کردم که ارتباط جدید خود را با من به صورت یک حساب بانکی با یک ستون بدهکار و یک ستون بستانکار تعریف نمایند.

در ستون بدهکار من متعهد می شوم که از هر امکانات و قدرتی که در اختیارم قرار گرفته است برای فراهم آوردن تسهیلات مناسب و حقوق کافی برای تک تک کارمندان و خانواده هایشان جهت برخورداری از حداقل استاندارد های یک زندگی مناسب استفاده کنم.

بدون در نظر دریافت اینکه آیا منبع درآمد دیگری دارند یا خیر؛ و تضمین می کنم که هیچ قدرتی خارج از بانک نتواند به کارمندانم برای انجام کاری فشار بیاورد و اضافه کردم که بانک، سازمانی دولتی نیست که مردم بدون اینکه از عملکردش راضی باشند ناچار شوند از خدماتش استفاده نمایند. هیچ شخص و موسسه ای هیچ گونه الزامی برای استفاده از خدمات ما و تامین احتیاج های بانکی اش ندارد، مگر اینکه از این خدمات و نحوه عملکرد بانک رضایت داشته باشد.

هیچ قانون و قدرتی نمی تواند مردم را مجبور کند که پول و اموال شان را به بانکی بسپارند که به آن اعتماد نداشته و از خدماتش راضی نیستند. سپس به کارمندانم اعلام کردم که در ستون بستانکار انتظار دارم با مشتریان بانک کاملا شرافتمندانه، با درستکاری، توجه، ادب و نزاکت رفتار نمایند و همواره به یاد داشته باشند که ما خادمان مردم هستیم نه اربابان شان.

در سیاست های استخدامی جدید بانک ملی که همواره متقاضیانش بیشتر از تعداد افراد مورداحتیاج بود، شانس کاملا برابری برای همه افراد جهت تصدی پست های مختلف در نظر گرفته شده بود: همه داوطلبان بالاجبار در امتحان ورودی شرکت نموده و کسانی که قبول می شدند نام آنان وارد لیست متقاضیان شده و به محض رسیدن نوبت شان از آن ها برای کار در بانک دعوت می شد.

منبع: فرادید

به "ابتهاج چگونه رئیس بانک ملی شد؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "ابتهاج چگونه رئیس بانک ملی شد؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید